گلچین زیباترین شعر در مورد تاج محل
شعر در مورد تاج محل
,شعر در مورد تاج محل,شعر درباره تاج محل,شعر تاج محل,شعر عشق تاج محل,شعر عن تاج محل,شعر درباره تاج محل,شعر در مورد تاج محل,شعر در وصف تاج محل,شعر بنای تاج محل
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تاج محل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
زین جهان رفت چو ممتاز محل در جنت برخش
حور گشاد بهر تاریخ ملایک گفتند جای ممتاز محل جنت باد
شعر در مورد تاج محل
و نیمه راه سفر، روی ساحل «جمنا»
نشسته بودم
و عکس «تاج محل» را در آب
نگاه میکردم:
دوام مرمری لحظههای اکسیری
و پیشرفتگی حجم زندگی در مرگ.
شعر درباره تاج محل
ببین، دو بال بزرگ
به سمت حاشیه روح آب در سفرند.
جرقههای عجیبی است در مجاورت دست.
شعر تاج محل
بیا، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است:
حیات ضربه آرامی است
به تخته سنگ «مگار»
شعر عشق تاج محل
بر دلم رفته که از عشق بگویم با تو
قصه از لیلی و مجنون بسرایم تا تو
خواب دیدم که در اندیشه من فرهادیست
خواب دیدم که تو شیرینی و من هم با تو
شعر عن تاج محل
خالی از وسوسه بازی تقدیر شدم
خالی از اینکه در آئینه منم من یا تو
قدم اول این قصه تو گفتی صبر است
چقدر صبر که هستند همه الا تو
شعر درباره تاج محل
بودم از اول این قصه برایت آری
از تو و یاد تو لبریز شدم اما تو
غصه من نه در اندوه غزل میگنجد
وصف چشمان تو در تاج محل میگنجد
شعر در مورد تاج محل
خواهش چشم در انبوه دقایق جاریست
در همه جای جهان غصه عاشق جاریست
من هنوز از عطش جام لبت لبریزم
من هنوز از تو در این سینه نفس میریزم
شعر در وصف تاج محل
چشمهای تو دلم را به خدا میبخشید
حتم دارم که خدا هم به خدا میخندید
با نگاه تو به خورشید صفا میدادم
با وجود تو به این شهر بها میدادم
شعر بنای تاج محل
رد پای تو در اعماق زمان جاری بود
رفتی و زخم زدی زخم به دل کاری بود
من و این زخم هنوز از تو سخن میگوییم
من و این شهر تو را در همهجا میجوییم
شعر در مورد تاج محل
رود بودی و نه مرداب که ساکن باشی
کاش میشد که نخواهی متمدن باشی
آجر اول این قصر تمدن درد است
درد آری، گفته بودند برای مرد است
شعر درباره تاج محل
روزها شمسی و میلادی من باطل شد
عاشق قصه عشق تو ببین عاقل شد
غزل و شعر و سخن هرچه که گفتم هیچ است
هیچ در پیش تو وقتی که غمت نازل شد
شعر تاج محل
خنجر غصه تو روح مرا زخمی کرد
قطرهای از جگر روح چکید و دل شد
دل تنهاشدهام قاتل روحم شده است
آمد عاشق بشود، وای ولی قاتل شد
شعر عشق تاج محل
خواستم مرد تو باشم که تو کامل باشی
رفتهای نیمه مرد دگری کامل شد
شعر عن تاج محل
او با اعجاب در بارگاه تاریخ ایستاده بود
و از پنجرە تاج محل میدید
که فیلها از دروازە زمرّد تا ساحل خون به قطار درگذرند
شعر درباره تاج محل
سرخی خون قلبش را سنگین میکرد و زمرد چشمهایش را میزد
چنانکه معلم تاریخ را از یاد برده بود:
»آهای پسر، اگر گذشته را نشناسی آینده را نخواهی شناخت؛
تاریخ بخوان!«
شعر در مورد تاج محل
و قطار فیلها از گذشته میآمدند، و گذشته برای او که اکنون از آن همه بازی در حیرت بود،
از شیفتگی اندیشهای میساخت؛ و او گفت: «پدر، مهاراجهها آدمهای خوبی بودند؟«
شعر در وصف تاج محل
من با درماندگی در برابر اعداد ایستاده بودم،
در برابر عددهایی که داشتم: یک زن، دو پیراهن، سه فرزند؛
و عددهایی که میخواستم: یک عدالت، سه میلیارد و پانصد میلیون برادر و یک پنجره،
و عددهایی که از آنها وحشتم میگرفت یا نفرتم، یا تهوّعم، یا خشمم، یا…
با درماندگی در برابر اعداد ایستاده بودم و مقایسه دیگر امکان نداشت،
و من ابلهوار در این اندیشه بودم که اگر یک روز در جهان ما کسی بر خود عطر نزند،
گلهایی که نا به هنگام نخواهند مرد فضای ما را تا کی معطر خواهند داشت، و گرسنگی تا کجا واپس خواهد نشست!
شعر بنای تاج محل
هم در این هنگام بود که گفت:
»پدر، مهاراجهها آدمهای خوبی بودند؟«
و من از میان هیاهوی اعداد، درماندهتر از پیش، گفتم: «نه!«
و او گفت: «آدمهای بزرگی بودند؟«
گفتم: «نه!« گفت: «پس چه بودند؟«
گفتم: «آنها فقط مهاراجه بودند!« و پسرم خندید و گفت: »مهاراجه ها فقط مهاراجه بودند»! و
همچنان میخندید که گفتم: »پسر جان، تاریخت را بخوان! بگذار من هم روزنامهام را بخوانم!«
دیدم که هنوز با اعجاب از پنجرە تاج محل به گذشته نگاه میکند و هنوز معلّم تاریخ را به یاد نیاورده است
شعر در مورد تاج محل
هنگام غروب یا دم صبح زبان تو را میکاوم
به مهربانی آبی تا به روح مطمئن تو برسم
در گوشهای از خیال خویش بیآغاز و بیپایان چونان افرایی ممتد که ریشه در هرآنچه دیروز است دارد
و شاخه در هرآنچه فرداست
شعر درباره تاج محل
استخوانی من با پیراهن سپید و موی دسته شده که این جاست و این جا نیست
چونان خاکستری ایستا و بیگمان به این زودی در نخواهیم یافت
هنگام غروب یا دم صبح زبان تو را میکاوم به مهربانی آبی !
شعر تاج محل
اینک که خاک سنگ کوهستان رفیع جامه تو را در بر گرفته است
دستاویز نگاه درون منی آزاد و رهاتر در این بی زوالی والا فراز جهان
فراز کم نمودی سرخس بیشه زار در آمیزه بسیاری تاریکی
نمور و اندکی مهتاب کبوتری از این کبوتران چاهی باید باشد
یا این پر آونگان میان زمین و آسمان یا بارقه لبخند کودک سربرآورده از بیکران پناه جان
شعر عشق تاج محل
زبان کتیبههای سرمدی را چه کس به تو آموخت؟
که چنین سپیدی تاج محل باز میتابانَد
و بیش مینمایانَد اندکی مهتاب را در این شب دیرپا
شعر عن تاج محل
ماه گردون سزدت تاج کله را چه محل
که ز اکرام به فرق سر خود بنشانی
شعر درباره تاج محل
در باران که به خانه برمیگردی،
از صاعقهها نترس!
آنها صاعقه نیستند
فلاشهای دوربینِ خداوندند
که دائم در حال عکس گرفتن از توست!
شعر در مورد تاج محل
فردا که از خانه بیرون بیایی
باران بند آمده است
و تصویرت در چالآبهای کوچکِ خیابان
انعکاسِ تاج محل را
در حوضِ مرمرش کمرنگ میکند…
شعر در وصف تاج محل
تو عابری عادی
در خیابان پاییز نیستی!
فرشتهای هستی که بالهایش را
پشتِ مانتویی سیاه پنهان میکند
و مقنعهاش معبدِ اینکاست
که خورشید را در خود دارد
شعر بنای تاج محل
تعجبی ندارد اگر عابران دیگر
این همه را نمیبینند،
طعمِ عسل را باید از زنبور کارگری پرسید
که برای به دوش کشیدن شهد
کیلومترها راه را
از گلی به گلی پر زده باشد
شعر در مورد تاج محل
من زنبورِ کندویی بودم
که تو را
از آن دزدیدند
شعر درباره تاج محل
سفری بی آغاز
سفری بی پایان
سفری بی مقصد
سفری بی برگشت
شعر تاج محل
سفری تا کابوس
سفری تا رویا
سفری تا بودا
شبنم تاج محل
شعر عشق تاج محل
از من تلخ چرا طعم عسل میخواهـــی
تو چه از این زن زانو به بغل میخواهــی
من که غارت زده ی هند نگاهت هستم
از من خاک نشین تاج محل میخواهــی
شعر عن تاج محل
مشتری نیستــی و راهــی سیاراتـــی
از زمین خورده ترین ماه زحل میخواهــــی
در قصاید سخــن هجر به پایان نرسیـــد
پس تو امروز چه از جان غزل میخواهی …؟
شعر درباره تاج محل
نیازد جز درخت هند کافور
نیریزد جز درخت مصر روغن
شعر در مورد تاج محل
همچو آدم به هند عریان بود
ماند پوشیده اختر تیغش
شعر در وصف تاج محل
با نفسش سحر نمایان هند
در هوسش چهره گشایان چین
شعر بنای تاج محل
سپاه روسیاه هند گردد
چو بز از عطسه تیغش گریزان
شعر در مورد تاج محل
پادشاهان هند این افسر
می خریدند سد برابر زر
شعر درباره تاج محل
هند و به هند طعم شکر می چشد تو نیز
طعم شکر از آن لب شیرین همی چشی
شعر تاج محل
ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت
ملک همه چین و هند، ندهم به یکی مویت
شعر عشق تاج محل
جز در ختا و هند بیاض سواد من
خسرو میان نظم سیاهی مجو سفید
شعر عن تاج محل
ای ترا بنده شده شاهان هند
وی غلامت دلبران چین همه
شعر درباره تاج محل
سیاه تخته هندو بود سفید رخم
تو از سیاهی هند ز سفیدیی رقمی
شعر در مورد تاج محل
بسی هند و بسی شند و بسی یند
همان کوه و همان صحرا همان دشت
شعر در وصف تاج محل
از خرد جستم طریق رستن از آفات هند
گفت بی کشتی ز آب گنگ میباید گذشت
شعر بنای تاج محل
تصویر تیره بختی من میکشید عشق
از هند تا فرنگ قلم برزگسال رفت
شعر در مورد تاج محل
یک موج اگر عنان گسلد سیل گریه ام
از خاک هند دجله به بغداد میبرد
شعر درباره تاج محل
مفت رندان گز تکلفها نباشد سد راه
بی آزار افتاده است از هند تا کشمیر شرم
شعر تاج محل
بسطری گر رسم از نسخه بخت سیاه خود
خط نسخ سواد هند تا بنگاله بنویسم
شعر عشق تاج محل
زگیسو نیاید فسون نگاهش
تو از هند مگذر که من در فرنگم
شعر عن تاج محل
گرد هند بربادم رقص میکند شادم
خاک عجز بنیادم طبع بی خلل دارم
شعر درباره تاج محل
به تردماغی هوش تو جهل میخندد
کز اهل هند عبارات خوست میپرسی
شعر در مورد تاج محل
نظر بحیرت تصویر هند باخته ام
کزین سیه قلمان برنخاست لیلائی
شعر در وصف تاج محل
محمودوار بت شکن هند خوانش از آنک
تاراج هند آز کند لشکر سخاش
شعر بنای تاج محل
آری ز هند عود قماری برم به روم
گر حمل ها به هند ز روین درآورم
شعر در مورد تاج محل
شاه خزر گشای را هند و خزر شرف دهد
بر پسر سبکتکین هند گشای راستین
شعر درباره تاج محل
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
شعر تاج محل
بودی درون گلشن و از پردلان تو
در هند بود غلغل و در زنگ بد فغان
شعر عشق تاج محل
رفته ز چین و ختن و هند و روم
مردم بسیار، بدان مرز و بوم
شعر عن تاج محل
این به هند اوفتاد و آن به عرب
زان به هند است مفخر تیغش
شعر درباره تاج محل
چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند
پایم به گل فرو شده از برشکال هند
شعر در مورد تاج محل
روزی که من برون روم از هند برشکال
با صدهزار چشم بگرید به خال هند
شعر در وصف تاج محل
صائب به غیر خامه شکرفشان تو
امروز کیست طوطی شکر مقال هند
شعر بنای تاج محل
منبت کلک تو بود هند وگرنه
این همه از هند می نخیزد شکر
شعر در مورد تاج محل
چون شه پیل تن کشد تیغ برای معرکه
غازی هند را نهد پیل به جای معرکه
شعر درباره تاج محل
رستم فضل را ز هند کرم
هم سنان هم رماح بفرستد
شعر تاج محل
هیبتش تاج از سر مهراج هند انداخته
صولتش خون از دل طغماج خان انگیخته
شعر عشق تاج محل
پیل را کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بودن به سرما برنتابد بیش از این
شعر عن تاج محل
ز آن هندوی حسام که در هند عید ازوست
اران شکارگه شد و ایران مسخرش
شعر درباره تاج محل
پیشکارانش خراج از هند و چین آورده اند
چاوشانش دست بر چیپال و خان افشانده اند
شعر در مورد تاج محل
- ۹۷/۰۷/۰۵